آخرین روزهای شهید احمد آذرکشت
ستار فتحی/ تقدیم به شهید احمد آذرکشت
منطقه عملیاتی فاو کمتر از دو ماه از آزادسازی خود را تجربه می نمود، حال و هوای خاصی داشت. لذت خدمت در جبهه ها را زمانی بیشتر حس کردم که با سردار بزرگ جبهه ها، پاسدار احمد آذرکشت هم رزم شدم. لذتی که نه در مراحل قبل و نه بعد از آن درک ننمودم. ایمان، اعتقاد، شوخ طبعی، جدیت در عمل به وظایف و راز داری... همه باعث شده بود که وقتی کنار احمد باشی حس شاد بودن و سرزندگی داشته باشی.
اوقات فراغت را با ذکر خاطرات گذشته و خاطرات جنگ و جبهه برای هم می گذراندیم. یکی از روزها، نزدیک غروب به تماشای امواج اروند نشسته بودیم و ساحل خشن اروند را در فاو که با سیم های خار دار کلافه ای در چند ردیف بهم فشرده و در جلوتر وجود بشکه انفجاری که قبل از موانع خورشیدی به هم تنیده شده بودند؛ سدی به ظاهر مستحکم در ساحل فاو ایجاد کرده بود. با حالتی طنز آلود که می خواست حقیقتی را بیان نماید، گفت: "ستار اگر گربه ای در این موانع گرفتار شود، پس از چند روز می تواند خود را خلاص نماید؟" و من که هیچ راه نفوذی برای عبور کوچکترین جانداری نمی دیدم، گفتم هرگز! ادامه داد:
"راستی که رزمندگان با قدرت لایزال خدایی، ایمان و اعتقاد خود توانستند این موانع را پشت سر بگذارند". سپس اشاره به فرمایشات امام(ره) داشتند که: "فاو را خدا آزاد کرد".
روزی هم گفت: "آنان که تا به حال به جبهه اعزام نشده اند برای نسل های بعد از خود چه جوابی دارند؟ آنانی که نسل آینده را از شنیدن این خاطرات غرور افرین محروم ساخته اند."
اما افسوس که فرصت بازگویی به نسل بعد از خود هیچوقت برای او پیش نیامد.
سه روز پس از این دیدار، هنگام برگشت از مرکز مخابرات و پس از اعلام روز مرخصی جهت برگزاری مراسم عروسی، قلب پاکش هدف ترکش توپ فرانسوی قرار گرفت.
وقتی به بالای سرش رسیدم، در حالی که ذکر یا حسین بر لب داشت نجوایی نیز با پدر خود می کرد.
27 خرداد 65 گواهینامه شهادتش را با اهداء قلبش دریافت نمود.
یادش گرامی
- ۹۳/۰۳/۲۶